- زه بند
- نوعی گردن بند
معنی زه بند - جستجوی لغت در جدول جو
- زه بند ((زِ بَ))
- نوعی گردن بند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تسمه های بهم پیوسته مشبک که دهان چار پایان مانند استر خر گاو و سگ را بدان بندند تا گاز نگیرند و بره و بزغاله را بدان بندند تا دیگر از پستان مادر شیر نمکند پوزه بند دهان بند
کسی که خازه به دیوار می مالد، گل کار
کسی که لنکوته بندد
تبصره
ملامت پذیر، گنهکار، مجرم، اثیم، خطاکار
کسی که گوسفند و قوچ جنگی را در آخور بندد و او را پروار کند، زبردست ماهر
آنچه بر پای بندند بندی که بر پای مجرم بندند پاوند، قندان کودک، گرفتار مقید، فریفته مفتون عاشق دلباخته، متاهل دارای همسر
کوچه بن بستی که دارای در و دروازه باشد، معبر تنگ و باریک در کوه، دره، قلعه دژ، کوچه پهن و کوتاه، اسیر محبوس. یا در بند بودن در قید، در صدد بقصد. توضیح باین معنی لازم الاضافه است: ملک اقلیمی بگیرد شاه همچنان در بند اقلیمی دگر. (گلستان) یا در بند چیزی بودن بدان علاقه داشتن
کسی که دهان خود یا دیگری را ببندد
دوتایی (حاشیه) حاشیه جفت
از میدان در رفتن
خنده ای که از روی خشم کنند نیشخند، خنده قهر آلود
جامه رقصان را گویند، چهل بند و نوعی جامه مخصوص رقاصان که از پارچه های مختلف گونه گون سازند
آنکه آبرا بندکند، آنکه آب در ظرفی ریزد، آنکه ماست و پنیر و سر شیر و خامه سازد، آنکه درزهای ظروف فلزی را با موم مذاب یا قلعی سد کند، آنکه یخ گیرد، دستگاهی مجهز بدرهای متحرک که برای حرکت کشتیها بین دو نقطه رودخانه که هم ارتفاع نیستند بکار رود
دوختن ته جزوه های کتاب و دفتر، و خوردن اندک کمی غذا
چادری که از تور ریز یا خیلی نازک مانند اطاقک میدوزند
آنکه پی و بنیاد دیوار بندد بنایی که دربستن پیهای در رفته مهارت دارد، زنجیر و پای بند ستوران
سه دورا ابعاد ثلاثه
وقایع نویس وقایع نگار
باروری شهر حصار شهر دیوار دور شهر، زندان، زندانی محبوس، کسی که در محاصره افتاده باشد
آنکه گره ببندد، تکمه، برای مثال نقاب گل کشید و زلف سنبل / گره بند قبای غنچه وا کرد (حافظ - ۲۶۸)
خنده از روی خشم و غضب، برای مثال بخندید و گفت اندر آن زهرخند / که افسوس بر کار چرخ بلند (نظامی۵ - ۸۱۵)
بزه کار، گناهکار، خطاکار
راهدار و باج گیر، دزد راهزن
پشت سرهم، یک نفس و بدون درنگ
باغبان، گل پیرا، نوعی پارچۀ گل دار
دیفتری، بیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره می شود، از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتی های قلبی، کلیوی و فلج دست و پا را موجب می شود، خناق، بادزهره
خبرنگار، وقایع نگار، تاریخ نویس، شده نگار
بارو و حصار شهر، دیوار دور شهر، زندان، زندانی، کسی که در محاصره باشد، برای مثال حصار فلک برکشیدی بلند / در او کردی اندیشه را شهربند (نظامی۵ - ۷۴۴) ، درون دلت شهربند است راز / نگر تا نبیند در شهر باز (سعدی۱ - ۱۵۴)
کسی که گوسفند یا قوچ جنگی بر آخور ببندد و پروار کند، کنایه از کسی که در کاری زبردستی و مهارت دارد، ماهر، زبردست، برای مثال چو گرگت دراند گزند سخن / نباشی اگر بره بند سخن (ظهوری - لغتنامه - بره بند)
از پا درآمدن به سبب ناتوانی و خستگی، زیر بار ماندن
از زیر بار در رفتن
از زیر بار در رفتن
دوختن ته جزوه های کتاب یا دفتر، جزوه بندی و ته دوزی کتاب، خوردن اندکی غذا پیش از نوشیدن شراب